![]() |
پنج شنبه 5 بهمن 1391 |
همه دردم این بود .... عشقش بودم وقتایی که عشقش نبود!!
قحطی رفیق میآید ... نه هفت سال هفتصد سال!
در سیلوی قلبم ذخیره و پنهانت می کنم ،
بگو کنعانیان منتظر نباشند،
تقسیم شدنی نیستی
حتی اگر یعقوب بیاید...
حرفهایت ، بوی دوستت دارم می دهد...!
اما ... فکری برای چشم هایت بکن.
منتظر لحظه دیدار تو هستم
سهل است بگویم که گرفتار تو هستم
هرچند که دور از منی و من ز تو دورم
بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم.
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : مامان شایان
![]() |