تو ... تو ....تو

...تو...تو...تو                        ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

چرا از تو نگویم؟
چرا اشکهای تو را نسرایم؟
وقتی همه ی دریاها در قلب مهربان تو جریان دارند چرا من یک قطره ی پر هیاهو نباشم؟
...
چه شبها که بیاد تو فانوس دعا را در ایوان تنهایی اویختم . چه روزها که به یاد تو با درختان پر حوصله ی گرده درد دل کردم
 
انقدر منتظرت ماندم که همه ی پنجره ها مرا میشناسند
...
یک بار ارام تر از خواب درختان به خواب من بیا
میخواهم با اشکهایم گردوغبار را از کفشهایت  بشويم
...
میخواهم تمام بغض هایم بر شانه های تو اب شود
چرا دلم برایت تنگ نشود؟
چرا دستهای تو را ستایش نكنم
...
دلم برایت تنگ میشود نه هر شب نه هر روز بلکه هر لحظه ی این را عقربه های ساعت نیز میدانند . خطوط دفترم نامت را از بر کرده اند .
...
اگر روزی تو را ننویسم دل ابی خودکارم برایت تنگ میشود
اگر تو نباشی غمهایم را پیش چه کسی ببرم؟
 
اگر تو نباشی زخمهایم را با که قسمت کنم

اگر تو نباشی روزهای من هیچ وقت به شب نمیرسند و شبهایم در جاده تاریک زمان سرگردان میشوند  
اگر تو نباشی امدن صبح هم لطفی ندارد و صدای خروسها ناخوش میشود
چرا نباید دوستت داشته باشم
جواب کلمات پرشوری را که هر لحظه میخواهم نثارت کنم را چه بدهم؟
چرا حرفهایم را پنهان کنم؟
ای اینه ی عاطفه های بکر
ای پر خاطره تر از رود نیل
...
همیشه و همه جا برای تو خواهم نوشت چه در شعله های بیرحم دوزخ و چه در خانه های مهربان...بهشت

 

متن ارسالي از دوست عزيزم ليمو شيرين

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





:: موضوعات مرتبط: ، ، ،
نویسنده : مامان شایان